معرفی کوتاه:
آبنبات پستهای / مهرداد صدقی / چاپ موسسه انتشارات کتاب چرخ فلک / رمان طنز / محسن پانزده ساله و ماجراهای عروسی خواهرش در کنار دامادی داییاش در ابتدای دهه هفتاد که در شهر بجنورد میگذرد / نثری روان و شیرین با لهجه مشهدی
بخشی از کتاب:
تقریبا همزمان با روزهای بازگشت داداش محمدم از عراق، صدام که به قول آقاجان باز جُوِش زیاد شده بود، به کویت حمله کرد. (ص۴۳)
همه جای وانت صدا میداد، به جز بوقش. به جز در داشبوردش هم به هر جایش که دست میزدی، باز میشد. حق با دایی بود که گوسفند برایش صرف نمیکرد؛ اما برای آن وانت قراضه، خروس که هیچی، چغوک هم زیاد بود. (ص۱۰۳)
آرایشگر چنان موهایم را ماشین میکرد که انگار در دید او، لذتی که در کچل کردن دیگران هست، در انتقام گرفتن نیست. کارش که تمام شد، به این نتیجه رسیدم که متأسفانه جمجمه بچه حلال زاده به داییاش میرود. احساس کردم این آه دایی است که مرا گرفته به دامبوشدن او خندیدم؛ اما حالا خودم شبیه «جیمبو» شده بودم. (ص۱۵۵)
مطالب بیشتر:
آنک آن یتیم نظر کرده / محمدرضا سرشار
درباره این سایت